چکامه از ملک شعرا بهار
آواز گروهی

هان ای ایرانیان



هان ای ایرانیان! ایران اندر بلاست
ایران مال شماست

ای وای دریغا که وطن جمع ندارد
کـَس درد ندارد

 سیل خون آلود اشکم بی خبر گیرد تو را
خون مردم آخر ای بیداد گر گیرد تو را

 یک مرغ گرفتار درین گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند

 جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید

آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه صیاد کنید

 ای بر سر سودای تو سرها شده بر باد
دور از تو چنانم که سری بی بدن افتد

در دست کسانی است نگهبانی ایران
که اصرار نمودند به ویرانی ایران

ای مردم دلخون وطن دغدغه تا کی
دندان فساد و خفقان را بکن از پی

http://www.khabarnet.info
سرود از استاد لطفی 
چکامه  از  هوشنگ ابتهاج
خواننده : شجریان


ایران ای سرای امید

بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پر خون
خورشیدی خجسته رسید
اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادی افزون است
سپیده ما گلگون است ِ وای گلگون است
که دست دشمن در خون است
ای ایران غمت مرساد
جاویدان شکوه تو باد
راه ما راه حق راه بهروزی است
اتحاد اتحاد رمز پیروزی است
صلح و آزادی جاودانه در همه جهان خوش باد یادگار خون عاشقان،
ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد











سازنده آهنگ: شهداد روحانی
خواننده :پرواز همای



دید گان خسته تر مکن/
ما ز اه و ناله خسته ایم/
ما غمین و دل شکسته ایم/
گوشمان ز ناله کر مکن/
ناله سر مکن /
ناله سر مکن/
نغمه های شادمان خوان/
صد سرود جاودان خوان/
با نوای عاشقانه خوان/
عمر مانده را چنین هدر مکن/
ظلم ظالمان همیشه هست/
جرم مجرمان همیشه هست/
مکر روبهان همیشه هست/
بر دهان ظالمان بزن/
از گناهشان گذر مکن/
ناله سر مکن /
ناله سر مکن/
صورت ار به سیلی چو خون کنی/
به که راز خود ز دل برون کنی/
پیش دشمنان   گلایه چون کنی/
 دشمنان خویش را خبر مکن/
مرغ سحر ناله سرمکن





چکامه  از عارف قزوینی
خواننده : شجریان
از خون جوانان وطن

هنگام  می و فصل  گل و گشت  چمن  شد
در بار بهاری  تهی از زاغ   و  زغن  شد
از ابر كرم ،  خطه ی  ری رشك ختن شد

دلتنگ  چو من مرغ   قفس  بهر وطن  شد
چه كجرفتاری ای چرخ
چه بد كرداری ای چرخ
سر كین داری ای چرخ
نه دین داری  ،
نه آیین داری  ای چرخ

از خون  جوانان  وطن لاله  دمیده
از ماتم  سرو  قدشان، سرو خمیده
در سایه  گل بلبل از این غصه  خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه كجرفتاری ای چرخ ،

خوابند  وكیلان  و خرابند  وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند  به  یك  خانه  ویران
یارب  بستان  داد فقیران  ز امیران
چه كجرفتاری ای چرخ ،
.
از اشك همه  روی  زمین  زیر  و  زبر كن
مشتی  گرت از خاك  وطن  هست  بسر كن
غیرت كن  و اندیشه  ایام بتر كن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر كن
چه كجرفتاری ای چرخ ،
.
از دست  عدو  ناله ی  من  از سر درد  است
اندیشه هر آنكس  كند از مرگ،  نه مرد است
جان  بازی عشاق، نه چون  بازی نرد  است
مردی  اگرت هست،  كنون  وقت  نبرد است
چه كجرفتاری ای چرخ،

عارف   ز ازل ،  تكیه  بر ایام  نداده  است
جز جام، به كس دست، چو خیام  نداده است
دل جز بسر زلف دلارام نداده است
صد زندگی ننگ بیك نام نداده است
چه كجرفتاری ای چرخ
،
 

اولین سرود ملی ایران  
 بازخوانی شده توسط سالارعقیلی 
 
سرود از بیژن ترقی


نام جاوید وطن
صبح امید وطن
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان

وطن ای هستی من
شور و سرمستی من
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان

بشنو سوز سخنم
که هم آواز تو منم
همه جان و تنم
وطنم وطنم وطنم

بشنو سوز سخنم
که نواگر این چمنم
همه جان و تنم
وطنم وطنم وطنم

همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه شاد و خوش و نغمه زنان
ز صلابت ایران جوان
ز صلابت ایران جوان
ز صلابت ایران جوان

           





















چکامه از نادر ابراهیمی
خواننده : محمد نوری  
چه سفر ها کرده ایم
 
ما برای پرسيدن نام گلی ناشناس ، چه سفرها کرده ايم .
چه سفرها کرده ايم .
ما برای بوسيدن خاک سر قله ها ، چه خطرها کرده ايم .
چه خطرها کرده ايم .
-ما برای اينکه ايران خانه ی خوبان شود ، رنج دوران برده ايم .
رنج دوران برده ايم .
ما برای اينکه ايران گوهری تابان شود ، خون دلها خورده ايم
خون  دلها  خورده ايم.
ما برای  بوييدن بوی گل نسترن ، چه سفرها کرده ايم .
چه سفرها  کرده ايم .
ما برای نوشيدن شورابه های کوير ، چه خطرها کرده ايم .
چه خطرها کرده ايم .
ما برای خواندن اين قصه ی عشق به خاک ، رنج دوران برده ايم .
رنج دوران برده ايم .
ما برای جاودانه ماندن اين عشق پاک ، خون دلها خورده ايم 
خون دلها  خورده ايم .
ما برای  روييدن گلهای سرخ در جهان ، چه سفرها کرده ايم 
چه سفرها  کرده ايم .
ما برای رساندن  پيام  صلح  در جهان ، چه خطرها کرده ايم 
چه خطرها کرده ايم .
ما برای اينکه دنيا  خانه ی خوبان شود ، رنج دوران برده ايم 
رنج دوران برده ايم .
ما برای اينکه دنيا   گوهری تابان شود ، خون دلها خورده ايم 
خون  دلها  خورده ايم






















چکامه  از فریدون مشیری
ایران کهن
خواننده : شهرام نا ظری  


ای خشم‌ به‌ جان‌ تاخته‌ توفان‌ شرر شو
ای بغض‌ گل‌ انداخته‌ فرياد خطر شو
ای روی برافروخته‌، خود پرچم‌ ره‌ باش
ای مشت‌ برافراخته‌، افراخته‌تر شو
ای حافظ‌ جان‌ وطن‌ از خانه‌ برون‌ آی
از خانه‌ برون‌ چيست‌ كه‌ از خويش‌ به‌ در شو
گر شعله‌ فرو ريزد، بشتاب‌ و مينديش
‌ور تيغ‌ فرو بارد، ای سينه‌ سپر شو
خاک‌ پدران‌ است‌ كه‌ دست‌ دگران‌ است
‌هان‌ ای پسرم‌، خانه‌ نگهدار پدر شو!
ديوار مصيبت‌كده‌ی حوصله‌ بشكن
‌شرم‌ آيدم‌ از اين‌ همه‌ صبر تو، ظفر شو
تا خود جگر روبهكان‌ را بدرانی
چون‌ شير درين‌ بيشه‌ سراپای جگر شو
مسپار وطن‌ را به‌ قضا و قدر ای دوست
خود بر سرِ اين‌، تن‌ به‌ قضا داده‌ قدر شو
فرياد به‌ فرياد بيفزای، كه‌ وقت‌ است‌
در يك‌ نفس‌ تازه‌ اثرهاست‌، اثر شو
ايرانی آزاده‌! جهان‌ چشم‌ به‌ راه‌ است
‌ايران‌ كهن‌ در خطر افتاده‌، خبر شو!
مشتی خس‌ و خارند، به‌ يك‌ شعله‌ بسوزان
‌بر ظلمت‌ اين‌ شام‌ سيه‌، فام‌ سحر شو










































 ترانه‌ای از گروه دستان و همایون شجریان
آهنگ : سعید فرجی‌پو
ر
چکامه از سیاوش کسرایی
وطن! وطن! تو سبز جاودان بمان

بخش‌هایی که درون کروشه قرار گرفته‌اند، اجرا نشده‌اند.

وطن! وطن! نظر فکن به من که من
به هر کجا، غریب‌وار که زیر آسمان دیگری غنوده‌ام (=خوابیده‌ام)
همیشه با تو بوده‌ام همیشه با تو بوده‌ام
اگر که حال پرسی‌ام تو نیک می‌شناسی‌ام
من از درون قصه‌ها و غصه‌ها برآمدم

[حکایت هزار شاه با گدا
حدیث عشق ناتمام آن شبان به دختر سیاه چشم کدخدا
ز پشت دود کشت‌های سوخته درون کومه های سیاه
ز پیش شعله‌های کوره‌ها و کارگاه
تنم ز رنج، عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه خو گرفته است
اگر چه در نگاه اعتنای کس نبوده‌ام
یکی ز چهره‌های بی‌شمار توده‌ام]

چه غمگنانه سال‌ها که بال‌ها زدم به روی بحر بی‌کناره‌ات
که در خروش آمدی به جنب و جوش آمدی
به اوج رفت موج‌های تو
که یاد باد اوج‌های تو

[در آن میان که جز خطر نبود
مرا به تخته‌پاره‌ها نظر نبود
نبودم از کسان که رنگ و آب دل ربودشان
به گودهای هول
بسی صدف گشوده‌ام
گهر ز کام مرگ در ربوده‌ام
بدان امید تا که تو دهان و دست را رها کنی
دری ز عشق بر بهشت این زمین دل فسرده واکنی
به بند مانده‌ام شکنجه دیده‌ام
سپیده هر سپیده جان سپرده‌ام
هزار تهمت و دروغ و ناروا شنوده‌ام
اگر تو پوششی پلید یافتی
ستایش من از پلید پیرهن نبود
نه جامه، جان پاک انقلاب را ستوده‌ام]

کنون اگر که خنجری میان کتف خسته‌ام
اگر که ایستاده‌ام و یا ز پا فتاده‌ام
برای تو، به راه تو شکسته‌ام

[اگر میان سنگ‌های آسیا چو دانه‌های سوده‌ام
ولی هنوز گندمم غذا و قوت مردمم
همانم آن یگانه‌ای که بوده‌ام]

سپاه عشق در پی است شرار و شور کار ساز با وی است
دریچه‌های قلب باز کن سرود شب شکاف آن ز چار سوی این جهان
کنون به گوش می‌رسد من این سرود ناشنیده را به خون خود سروده‌ام

[نبود و بود برزگر را چه باک اگر برآید از زمین
هر آنچ او به سالیان فشانده یا نشانده است]

وطن! وطن! تو سبز جاودان بمان که من
پرنده‌ای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو
به دوردست مه گرفته پر گشوده‌ام

http://www.foroneiran.com/index.php/music/more/3698/